آفتابگردان ترین ....

دلنامه های پراکنده

آفتابگردان ترین ....

دلنامه های پراکنده

تمامی دلنوشته های این وبلاگ تقدیم به کسی که همیشگی ترین تأثیر را بر زندگی من نهاد ... او که کمک و یاری بی دلیل و بی دریغ را به من آموخت ...


دلتنگم ...


دلتنگم و دلتنگی بهترین بهانه برای نوشتن است ... برای شعرخوانی ... برای دل خوش کردن به غزلهای شاعرانی که همذات پندار عاشقانگی های آدم می شوند و گاه هم بهترین همزبان و همدل ........

دلتنگم ... ببخش عزیزترین عزیزدل دنیا ... اما دلتنگم ... هفت روز است که دلتنگم ...


بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست

آه! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست 

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست .....


دلتنگم .... بیش از این آسمان که از روزی که رفتی لحظه ای دست برنمیدارد از این مویه و زاری .... دلتنگم و این ابرها یک هفته تمام است که دامان آسمان را رها نکرده اند ... دلتنگم و باران یک هفته است که دامن می زند به آتش این دلتنگی ... شاید باران کار اشکهای فرشته ای است که به روزگار من می گرید و تمام اهل آسمان را هم  با خود .....

   

   روز ازل هم گریست آن ملک مست

   نامه تقدیر را که بست به بالم ......





غم که می‌آید در و دیوار، شاعر می‌شود
در تو زندانی‌ترین رفتار شاعر می‌شود


می‌نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی

خط‌ کش و نقاله و پرگار، شاعر می‌شود


تا چه حد این حرف‌ها را می‌توانی حس کنی؟

حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می‌شود


تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم

از تو تا دورم دلم انگار شاعر می‌شود


باز می‌پرسی: چه‌طور این‌گونه شاعر شد دلت؟

تو دلت را جای من بگذار شاعر می‌شود


گرچه می‌دانم نمی‌دانی چه دارم می‌کشم

از تو می‌گوید دلم هر بار شاعر می‌شود




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد