آفتابگردان ترین ....

دلنامه های پراکنده

آفتابگردان ترین ....

دلنامه های پراکنده

تمامی دلنوشته های این وبلاگ تقدیم به کسی که همیشگی ترین تأثیر را بر جهان بینی من نهاد ... او که کمک و یاری بی دلیل و بی دریغ را به من آموخت ... 

  

عادت نمی کنم ... 

 

نه ... عادت نمی کنم به این نفسهای بی تو ..... به این روزهای نبودن تو ..... ندیدن تو ...... ندیدن تو ....... آه نه ... ندیدن تو ... چه جمله گزنده ای ... چه تلخی ناتمامی ...... نه عادت نمی کنم به این روزها ..... به این روزها که چیزی در دلم سنگینی می کند که فروریختنی نیست ... که سبک شدنی نیست ..... نه با آهی بلند، دود می شود و نه با نفسی عمیق فرومی رود ...... فقط سنگینی می کند ..... فقط درد می آفریند .........

عادت نمی کنم به این دلی که دیگر پروانه ای نمی شود برای هیچ کس ... به این دل خاموش گنگ که به بی قراری هزار شاپرک لحظه دیدن تو، مبتلا بود و حالا ....... پیله ای از تار و پود سکوت تنیده به دور خودش ......... شاید هم باورت نشود اگر بفهمی دلم بی طپش شده این روزها ... بی طپش ... باورکن بدون ضربان، زنده ام ... باور نداری؟ بیا ... این دست تو و این هم نبض مرده ی من .......  

   

نه عادت نمی کنم به این نگاه بی فروغ ... به غبار چسبناک نومیدی روی چشمهایم ... به این آههای حسرت زده عادت نمی کنم ... من به این دلی که دیگر منتظر هیچ معجزه ای نیست، عادت نمی کنم ... به کوچه هایی که از تو خبر ندارند عادت نمی کنم ... به این همه غریبی و غربت در شهر خودم  عادت نمی کنم ........... 

من به ندیدن لبخند تو ... به سرشار نشدن از حس خوب خوب خنده های تو عادت نمی کنم ... به این دلتنگی، به این رخوت، به این دلمردگی عادت نمی کنم .... من به این آرامش طوفانی، به این طوفان آرامش کاذب عادت نمی کنم .........  

من به این حجم سهمگین آوار تنهایی و دلتنگی و حرفهای نگفته تلنبار شده عادت نمی کنم ...  

 

آشوب همان حس غریبی ست که دارم 

وقتی که به لبهای تو لبخند نباشد  

در تک تک رگهای تنم عشق تو جاری ست 

در تک تک رگهای تو هرچند نباشد ..... 

 

باورکن نمی توانم ... عادت نمی کنم به این پوچی ... به این گره کور اخمهایی که از هرچه آینه ست بیزارم کرده اند این روزها ... 

عادت نکرده ام که هنوز چشمهایم کوچه به کوچه، خیابان به خیابان، راه به راه بی اختیار پی تو می گردند ... که نگاهم تا هنوز، سرگردان اثری، جای پایی، ردی از توست عزیزترین عزیزدل دنیا ..........  

 

تو نیستی و این در و دیوار هیچ‌وقت...
غیر از تو، من به هیچ کس انگار هیچ‌وقت...  

اینجا دلم برای تو هی شور می‌زند
از خود مواظبت کن و نگذار هیچ‌وقت...  

اخبار گفت شهر شما امن و راحت است
من باورم نمی‌شود اخبار هیچ‌وقت... 

 

حیفند روزهای جوانی نمی‌شوند
این روزها دومرتبه تکرار، هیچ‌وقت...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد