آفتابگردان ترین ....

دلنامه های پراکنده

آفتابگردان ترین ....

دلنامه های پراکنده

لطفا هرگونه برداشت از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع انجام شود.

 تمامی دلنوشته های این وبلاگ تقدیم به کسی که همیشگی ترین تأثیر را بر جهان بینی من نهاد ... او که کمک و یاری بی دلیل و بی دریغ را به من آموخت ... 

  

  

 

 یک بار خواب دیدن تو ... به تمام عمر می ارزد ............. 

 

تو که نمیدانی اما وقتی از حجم خوابهای من، از ظرف عمیق ترین خوابهای  قیمتی بیرون می زنی،‌ اصلا دلم نمی خواهد بیدار شدن را حتی به خواب هم ببینم ... اصلا دلم نمی خواهد بیدار شوم وقتی تو قدم به خوابهای من می گذاری ... 

 

تو که نمیدانی اما ته دلم توی خواب هم که کنار تو قدم می زنم دعا دعا می کنم این رویا هرچه که هست هرگز قطع نشود ... بریده نشود ... پاره نشود ... 

 

تو که نمیدانی اما توی خوابهایم هم طوری خندیده ای که دل کوچک خوابهای من هم برای خنده هات ........ 

 

تو که نمیدانی اما خوابهای من هرشب بدجور روی آمدن تو حساب کرده اند ... هرچند ...  

 

اما انگار وقتی تو بخندی ... حتی در خواب من هم که باشد ... وقتی تو بخندی انگار جادویی رخ می دهد که خوابم را عمیق تر می کند ... آرام تر ... و طولانی تر ... و ... خوب تر ... خوب تر ......... 

 

آنقدر خوب که انگار صبح هم یادش می رود زمان را ... خورشید هم همزمان من، خواب شیرین تو را انگار می بیند که خواب می ماند و طلوع را کمی عقب تر می اندازد .....  

 

حسادت نمی کنم ...

من ... دلم می خواهد تمام دنیا بخوابند ... همین لحظه بخوابند و خواب طلایی تو را ..........  

که تو در خواب همه دنیا تقسیم شوی ... پخش شوی ... منتشر شوی ...

 

دلم می خواهد وقتی همه خوابیده اند و تو به خوابشان قدم می گذاری، پاورچین پاورچین بروم سراغشان ... چشمهای خفته شان را باز کنم و واکنش خوب نگاهشان، انعکاس خوب تو را در عمق خواب آلوده و خمار نگاهشان ببینم ... 

 

تو که نمیدانی اما صبحی که وصل به دیشبی سراسر خوش از خواب سپید حضور تو، بر من می دمد، همان صبح موعود است برای من ...  

 

صبحی لبالب از لبخندهای حواس پرت معنادار که بی اراده بر کنج لبهای من می شکفند ... صبحی آرام که دلم هیچ هیاهویی را دنبال نمی کند ...  

 

صبحی که تو را از پلک های نیم خفته من روایت می کند ...  

 

                                    

نظرات 2 + ارسال نظر
هستی دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:24 ب.ظ http://parvanegi.blogsky.com

باز که غصه دار شدی عزیزدلم ...

هستی سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:08 ب.ظ http://parvanegi.blogsky.com

به خاطر این که تو باز دلت گرفته

دلتنگی و دلگیری درد امروز و دیروز نیست ... میگذره ... خودتو ناراحت نکن ناراحت میشم عزیزم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد