آفتابگردان ترین ....

آفتابگردان ترین ....

دلنامه های پراکنده
آفتابگردان ترین ....

آفتابگردان ترین ....

دلنامه های پراکنده

از امروز صبور می شوم ...


هرگونه برداشت از مطالب این وبلاگ تنها منوط به اجازه نویسنده می باشد



تمامی دلنوشته های این وبلاگ تقدیم به کسی که همیشگی ترین تأثیر را بر جهان بینی من نهاد ... او که کمک و یاری بی دلیل و بی دریغ را به من آموخت ...





از امروز صبور می شوم ...

از امروز قول و قراری با خودم گذاشته ام سخت محکم ...

به خودم قول داده ام صبور باشم ...

صبور به خاطر تو ...

صبور برای شانه های تو ...

صبور برای دردهای تو ...

برای اشکهایی که می دانم موج می شوند اما سیلاب نه!

صبور برای بغض های بیصدای تو که زیرکانه سعی داری پنهان کنی و نمی دانی نقش بر آب می شوند تمام نقشه های مردانه ات پیش پای ششمین حس بسی حساس من ...

از امروز

این ماه دوست داشتنی همیشه کلیدی سرشار از لطافت

فرصتی خواهد بود

برای یک بار دیگر

شورش انقلاب در این دل به پا کردن ...

در این دل حاضر به هر تحولی که از فراسوی آسمان نشأت می گیرد و به جایی در همین نزدیکی

روی زمین

در این شهر

به "تو"

ختم خواهد شد ...

که خوب یادم هست کسی جایی به نرم آوازی در گوشم زمزمه کرده بود

که این ماه

ماه سرنوشت ماست ...

و در این سی روز تاریخی

به تصمیمی تاریخی، مرزهای این جهان بینی باز به تکاپوی فتح سرزمینی تازه در غلیان خواهد افتاد ...

سرزمین روشن صبر و آرامش ...

از امروز صبورتر می شوم ...

صبور برای تسکین بیقراری های تو که پی چشمه های گرم آرامشند ...

از امروز صبورتر می شوم ...

با اهل خانه ... با گل ها و درخت ها و کبوترها ... با گریه های بهانه آلود کودکی بی تاب ... با پیرزن دستفروش کنار خیابان ... با پیاده ها ... با راننده ها ... با رهگذرها ... با دوست ... آشنا ... غریبه ها ... با هرم تب آلود ظهر داغ کوچه های بدون سایه ... با کفش هایی که تنها اثرشان همان تاول های دردناک روی انگشتهاست ... با تشنگی ... با گرسنگی ... با خستگی ... بیماری ... با مسافری که راهش را بلد نیست ... با آن که گمان می کند راه را خوب می داند ... با آن که اشتباه می کند ... با آن که سرسری می گذرد ... با آدم های دقیق موشکاف بدبین ... با سختگیرهای منفی باف کز کرده در پیله های ناامیدی ... با خونسردهای کندرو ... با آتشین مزاج های تندرو ... با اشکها و لبخندها ... با دیوارهای فروریخته ... با آیینه های شکسته ... با هرآنچه به میل و خواست من پیش نمی رود اما فرصتی خلق می کند برای تمرین اراده ای که در کنه ماهیت "صبر" جاری ست ...

با بی گناهی نهفته در عمق وجود هرکه رد می شود از این حوالی و به شیشه صبرمان پنجه می کشد ...

درست مثل بی گناهی تو ...

مثل بی گناهیهای همه ...

که هرکه می آید و درد می آفریند الزاما هم " بد " نیست ... بی گناهی ست مثل همه ... مثل همه آنها که سعی در خوب بودن دارند و گاه ناگهان بادی می وزد و ابری می کند هوای اردیبهشتی شان را ...

از امروز تمرین می کنم مشق صبر را ... به نیت تو و به منفعت همه ...

از امروز

صبر را آغاز خواهم نمود

به یمن و مبارکی همین ماه طلایی

که خود

محک عیار صبر همه ست ...

از امروز ...



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد