آفتابگردان ترین ....

آفتابگردان ترین ....

دلنامه های پراکنده
آفتابگردان ترین ....

آفتابگردان ترین ....

دلنامه های پراکنده

تمامی دلنوشته های این وبلاگ تقدیم به کسی که همیشگی ترین تأثیر را بر جهان بینی من نهاد ... او که یاری و کمک بی دلیل و بی دریغ را به من آموخت ...  


بهار من، بهار نیست ... 


بهار من بهار نیست ... فصلی ست بین پایز و زمستان ... ابرهایش نه از سر عادت که بی بهانه می بارند ... همانقدر دلگیر که یک آسمان سربی پاییزی ... روزهایش کوتاهند و شبهایش یلدا ... و همان کوتاهترین روزها هم خورشیدش نای آفتابی شدن ندارد ... و یا شاید هم دلش را ......... 

بهار من بهار نیست ... از همان اردیبهشتی که نوید "بهشت"، با خود نداشت ...  

بهار من بهار نیست ... دیگر با پاییز رقابت می کند ... سبزفام ترین رنگدانه هایش هم عجیب بیمارگونه زردند ... و دهن درّه ی کسالت بار آفتاب صیحگاهش، خمودگی خزان را تداعی می کند ... 

بهار من بهار نیست ... از روزی که تو رفته ای! ...  بگو بهار نیاید دلم بهاری نیست ...

         

            با دل تنگ و دل سنگ کنار آمده ام        جرمم این است که من آینه بار آمده ام 

          خطر یخ زدگی خورده به پیشانی من      پیک اسفندم و دنبال بهار آمده ام ... 

 

شاعرش رو نمی شناسم اما ازش ممنونم که حال و هواش با حال و هوای من گره خورد ...


نظرات 1 + ارسال نظر
هستی شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:19 ب.ظ http://parvanegi.blogsky.com

امیدوارم خیلی زود تموم فصل های زندگیت بهاری بشه
و تموم لحظات زندگیت سرشار از شادی بشه و لبانت پر از لبخند

ممنوم عزیزم
منم برای تو و زندگیت بهترینها رو از خدا میخوام.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد