آفتابگردان ترین ....

آفتابگردان ترین ....

دلنامه های پراکنده
آفتابگردان ترین ....

آفتابگردان ترین ....

دلنامه های پراکنده

لطفا هرگونه برداشت از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع انجام شود.

 تمامی دلنوشته های این وبلاگ تقدیم به کسی که همیشگی ترین تأثیر را بر جهان بینی من نهاد ... او که کمک و یاری بی دلیل و بی دریغ را به من آموخت ...





باشد! تو هرچه می خواهی سکوت کن! ... من نمی توانم ... من سکوت نمی کنم حتی اگر قرار نباشد صدایم به جایی برسد ... حتی اگر قرار نباشد صدایم به تو برسد ... حتی اگر قرار نباشد صدایم از غرق شدن نجات پیدا کند ... حتی اگر قرار باشد صدایم در سکوت این واژه های غریب پرپر شود ... گم شود ... فراموش شود .............


اما این که دلم تاب این سکوت اجباری را نیاورد و واژه هایم خراشی شوند بر دیواره این خاموشی که گناه نیست عزیزترین عزیزدل دنیا، مگر نه؟ .... 


این که دلم برایت از همین دور دور، آهسته و بیصدا تنگ شود و دلتنگیهایش پَر بکشند و بیایند روی این صفحات مجازی آرام بگیرند که گناه نیست، مگر نه؟ ....


این که چند قطره از احساسم، به دور از چشم حسود هرچه واقع نگر آویزان به دنیای واقعی، به دنیای مجازی نشت کند که گناه نیست، مگر نه؟ .....


نگران نباش عزیزترین آفتابگردان دنیا ... در این دنیای مجازی دیگر نه دلواپس آبروییم و نه مضطرب رسوایی و بدنامی ... اینجا همه چیز امن امن است ... نترس خوب من! .... اینجا پاکی چشمه را انگشت اتهام نمی زنند هرگز ......


نترس! اینجا همه چیز و همه کس مهربان تر از آن است که در واقعیت دیده ام ...


اینجا جای نگرانی از چشم ملامتگر و نامحرم هیچ آشنایی نیست ...

در عوض تا دلت بخواهد دقیقه به دقیقه با نفس غریبه های بی ادعایی تازه می شود که قصد قضاوت کردنت را ندارند ... قصد به محکمه کشاندن و محاکمه کردن و مجازاتت را ندارند .....


یادت هست که گفتم پیشداوری نکن؟ ... اینجا هم همان سرزمینی ست که اهالی اش اهل پیشداوری نیستند ...


اینجا امن امن است برای بلور احساسهای شکننده ..... برای همه دلتنگها و دلتنگیها ....


نمیدانم! شاید هم موهبت خدا بود که بعد از تو این دنیا را به من نشان داد تا تمام احساسم را با احساسهایی حتی اندکی مشابه، به اشتراک بگذارم ..... تا بنویسم و بنویسم ... شاید هم خالی شد روزی بار این دل ...........


تو هرچه می خواهی باز سکوت کن! من هم دلخوشم به همین که دارم ...


من از رسوایی شکستن سکوتم در این دنیای خوب خودساخته خودخواسته نمی ترسم ... اینجا همه چیز امن امن است نازنین! ... 


این روزها تمام پناه من شده همین وبلاگ که خانه خود من است ... خانه امن من! ...




می روم شاید کمی حال شما بهتر شود

می گذارم با خیالت روزگارم سر شود


از چه می ترسی؟ برو دیوانگیهای مرا

آنچنان فریاد کن تا گوش عالم کر شود


می روم دیگر نمی خواهم برای هیچ کس

حالت غمگین چشمانم ملال آور شود


ماندنم بیهوده است، امکان ندارد هیچ وقت

این من دیرین، من یک آدم دیگر شود ....



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد