آفتابگردان ترین ....

آفتابگردان ترین ....

دلنامه های پراکنده
آفتابگردان ترین ....

آفتابگردان ترین ....

دلنامه های پراکنده

لطفا هرگونه برداشت از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع انجام شود.

 تمامی دلنوشته های این وبلاگ تقدیم به کسی که همیشگی ترین تأثیر را بر جهان بینی من نهاد ... او که کمک و یاری بی دلیل و بی دریغ را به من آموخت ...   

 

 

 

تو که باشی ... اصلا همین که صدای تو باشد ... همین که صدای آرام و مهربان تو باشد دیگر بی نیاز می شوم از شعر ... بی نیاز می شوم از نوشتن ... نه این که کرخت و تنبل شود دلم که دست از گریبان قلم برداشته ... نه! ... فقط بی نیاز شده از واژه های کم حجم کم ظرفیتی که هرچه هم منبسط شوند باز کم می آورند لحظه نوشتن از ............. 

 

میدانی؟ به گمانه زنی های دل من ... به گمان دل من ... روزی از روزها در ابتدای خلقت که خدا دلش گرفته بود، نشست و چند نُت تازه نوشت ... و موسیقی اش را در حنجره تو کاشت ... تا هروقت حرف می زنی از آن بالا نگاهت کند و ... لبخند بزند ...  

 

باور کن این افسانه نیست ... اصلا حتی اگر افسانه هم باشد باور کن این افسانه را ... تا سینه به سینه و دهان به دهان بچرخد و خواب دنیا را آشفته سازد ... تا همه بدانند و باور کنند که صدای تو باید معجزه ای باشد که ........ 

 

باور کنند یا نه اما صدای تو هرچه باشد در دنیای من که معجزه به پا می کند ... معجزه ای که بی نیازم می کند حتی از تفأل های پرابهام ملالت بار تکراری ... 

 

صدای تو ... خیالم را راحت می کند انگار ... دلم را آرام ... صدای تو گرمی یک آه عمیق از سر آسودگی ست ... حواسم را جمع می کند و پرت ...  

 

صدای تو که از راه می رسد دنیا امن می شود ... آرامش پیدا می کند ... مثل آرامشی که در بالهای بسته یک پروانه پیداست ... مثل آرامش خواب بعدازظهر کوچه ... 

 

صدای تو که ازراه می رسد ... دنیا می شود جایی برای زندگی کردن ... امن امن ... آرام آرام ... 

 

... نمیدانی اما آنقدر خوبی در صدای تو لبالب موج می زند که ارتعاشش به سادگی، نشت می کند و به بیرون می تراود و تمام فضا را عطرآگین می کند ...

باور کن ... 

 

باور کن عزیزترین آفتابگردان دنیا ... نخند به این جمله ها که تازه حالشان خوب شده ... به این جمله ها که دیگر تب زده و داغ و متشنج از رعشه های هذیان زده نیستند ... این جمله ها ... دیگر ... پریشان نیستند ... چون ... صدای تو این اطراف منتشر شده ... همین نزدیکی ... 

 

ببین! صدای تو برای دنیای من معجزه کرده ... همین کافی ست تا بدانی ....!  

 

                                                    

 

میان این همه آدم، همیشه بهتر من! 

فدای چشم سیاهت شود سراسر من 

 

فقط برای تو این گونه زنده می مانم 

برای این که تویی سایه سایه بر سر من 

 

تو از کدام تباری؟ کدام قبله ی سبز؟ 

که ذکر توست فقط در نماز باور من 

 

فرشته های نگاهت دریچه ی غم را 

چگونه باز نکردند بر کبوتر من؟ 

 

تو مهربان تر از آنی که گفتنی باشی 

چه عاجز است ز درک تو  شعر دفتر من  

 

هرآنچه عشق خدا آفریده در دلها 

نثار مادر او، مادر تو و مادر من  

 

نظرات 1 + ارسال نظر
هستی سه‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:49 ب.ظ http://parvanegi.blogsky.com

صدای تو ... خیالم را راحت می کند انگار ... دلم را آرام

نوشته هاتون واقعا آرامش بخشه
عالی بود

ممنونم دوست خوبم
آرامش و زیبایی بیش از آن که در آن چیزی که به آن می نگری باشد در نگاه خود توست ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد