آفتابگردان ترین ....

آفتابگردان ترین ....

دلنامه های پراکنده
آفتابگردان ترین ....

آفتابگردان ترین ....

دلنامه های پراکنده

لطفا هرگونه برداشت از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع انجام شود.

 تمام دلنوشته های این وبلاگ تقدیم به کسی که همیشگی ترین تأثیر را بر جهان بینی من نهاد ... او که کمک و یاری بی دلیل و بی دریغ را به من آموخت ...  

  

 

 

چه می شود کرد؟ 

 

روزگار ما هم با دلتنگی رقم خورده نازنین!

 

 

" روزگار غریبی ست، نازنین! " 

 

شاید باور نکنی اما ...  

 

من 

 

مدتهاست که با تو زندگی می کنم ... 

 

با تو 

 

زیر یک سقف ... زیر همین سقف ...  

 

ما مدتهاست همخانه ایم ...  

 

  • " مدتهاست که بدون تو جایی نمی روم ... تو را با خودم به همه جا می برم ... تو را با خودم به ساده ترین مخفیگاههای ممکن می برم ... مثل یک نامه عاشقانه در روز روشن " ...   

 

من 

 

مدتهاست  

 

که به تنهایی 

 

با تو 

 

زندگی می کنم ...  

 

من به تنهایی با تو ............ 

 

با تو راه می روم ... با تو قدم می زنم ... حرف می زنم ... سکوت می کنم ... زیر نور مهتاب پشت بام، با تو ... به دوردستها خیره می شوم ... سر بر شانه ات ...... 

 

فقط 

 

نمی دانم پس ... راز این آههای بی پایان چیست؟! ... 

 

راز این اندوهی که خیمه برافراشته و هیچ قصد کوچ ندارد ... 

 

آخر من که مدتهاست تو را دارم ... بیش از هرکسی ... بیش از همه آنها که گمان می کنند تو را .......... 

 

... 

 

این روزها 

 

حتی بدون اشک هم سُر می خورد دلم ... 

 

چه می شود کرد؟ تقدیر ما هم به سرانگشت باران پیچیده، نازنین! ... 

 

اصلا آن آفتاب را که چشم به دنبال آفتابگردانش، سرتاسر گیتی می ساید و ... سرگردان می ماند ... چه به تابیدن؟ هان؟! ... 

 

می بینی؟ دلخوشی آفتاب را که بگیرند، حال و روز آسمان می شود چیزی شبیه حال و روز من ... می رود و روی تمام درخشش رنگهای زنده زرد و آبی و نیلی اش،‌ بذر غبار می پراکند و ... آجر به آجر و وجب به وجب ابر سیاه می چیند و ... با تمام زمین قهر می کند ... و ...  

 

آن وقت ... دیگر نه بارانی هست و نه آفتابی ...  

 

دلگیر و بغض در گلو ... با آههایی که در عصیانگری، سر به طوفان می زند ... 

 

  • پ.ن: فراتر از بودن . کریستین بوبن

نظرات 2 + ارسال نظر
خاطره یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:27 ق.ظ http://rahalost.blogsky.com

سلام
میدانی ایرادکار کجاست؟؟؟
با یادت راه میروم...با تو در خیالم حرف میزنم....وقتی چشم میبندم در خوابهایم زندگی میکنی...حالا چگونه از یادت ببرم؟؟؟؟؟

سلام دوست همبلاگی
از یاد بردنی ... در کار نیست ...

هستی یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:03 ب.ظ http://parvanegi.blogsky.com

امیدوارم تموم خیلی زود واقعی بشن

ممنونم عزیزم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد