آفتابگردان ترین ....

آفتابگردان ترین ....

دلنامه های پراکنده
آفتابگردان ترین ....

آفتابگردان ترین ....

دلنامه های پراکنده

لطفا هرگونه برداشت از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع انجام شود.

 تمامی دلنوشته های این وبلاگ تقدیم به کسی که همیشگی ترین تأثیر را بر جهان بینی من نهاد ... او که کمک و یاری بی دلیل و بی دریغ را به من آموخت ...  

 

http://flower.rozblog.com/

 

 

امروز  

  

 

 

و امروز 

 

تمام خوابهای من پر خواهد بود از پرنده و پروانه 

 

پر از کلوچه و شیرینی و حباب های رنگی ... 

 

 

بادبادک و گل و قاصدک ... 

 

امروز 

 

همین امروزی که به بهترین دیدار دنیا کشید ... 

 

همین امروز 

 

که در ذهن شهر و خیابان و کوچه  

 

در خاطر تابستان و خنده و درخشش نگاه 

 

در رویایی ترین برگ تقویم تاریخ چهارم مردادماه هزار و سیصد و نود و یک

ماندگار شد ... 

 

همین امروز 

 

که همه 

 

همه  

 

سراسر آفتاب است 

 

و آفتابگردان ...

 

لطفا هرگونه برداشت از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع انجام شود.

 تمامی دلنوشته های این وبلاگ تقدیم به کسی که همیشگی ترین تأثیر را بر جهان بینی من نهاد ... او که کمک و یاری بی دلیل و بی دریغ را به من آموخت ... 

   

 

منصفانه ... نیست ........... 

 

 

نه! منصفانه نیست ... منصفانه نیست که تو به خوابهایم قدم بگذاری و بیداریهایم را خالی خالی رها کنی ... 

 

این منصفانه نیست ... که این سو من و تحمل این کوه توانفرسای اندوه ... آن سو تو و شهر خالی از عبور کلاغ های خبرچین ... این سو من و مفاصل خشک شده از تکرار زانو به بغل زدنها ... آن سو تو و چتر آسمان بی خبری ... این سو من و یک قفس بلور عایق صدا ... آن سو تو و دنیایی که تمام رسانه های گروهی اش، خبر مرگ تدریجی یک پرنده را جا انداخته اند ... 

 

راستی یادت هست؟ ... 

 

یادت هست آن دخترک آبی پوش را که روزگاری نه چندان دور از این، شاد و سبکبال برای دیدن تو پر می کشید ... دخترکی شبیه یک پروانه ... شبیه یک پروانه ... پروانه وار ... 

 

منصفانه نیست ... نه! منصفانه نیست دل کوچک پروانه ها را به تیغ سرد و بیرحم قیچی باغبانی، لرزاندن ... 

 

منصفانه نیست دلخوشیهای خورشید را ساده گرفتن ... 

 

به خدا پشت کردن آفتابگردان به خورشید منصفانه نیست ...  

 

دل می شکند این رویگردانی ها ... 

 

دل می شکند ...  

 

دل ...... 

لطفا هرگونه برداشت از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع انجام شود.

 تمامی دلنوشته های این وبلاگ تقدیم به کسی که همیشگی ترین تأثیر را بر جهان بینی من نهاد ... او که کمک و یاری بی دلیل و بی دریغ را به من آموخت ... 

  

 

 

وقتی قهر کنی ... 

 

 

وقتی قهر کنی روزگار دلم سیاه می شود ... سیاه سیاه ... سیاه قیرگون ... بی هیچ کورسوی ستاره سای امید ... 

 

وقتی قهر کنی ... ساده بگویم: گریه می کنم ... اشکهایم با هق هق ... هق هق ... هق هق های بریده بریده کوتاه جاری می شوند ... و بغض هایم با آه های عمیق طولانی ... 

 

وقتی قهر کنی گریه می کنم ... اما ... نه مثل همیشه ... نه مثل همه گریه ها ... نه مثل گریه هایی که تابه حال دیده ای ...

 

دلشکسته گریه می کنم ... دلریش گریه می کنم ... اندوه را با تمام قلبم، با تمام وجود می بارم ... آن چنان که صدای ترک خوردن بال فرشته ها را هم می توان شنید از صدای بلند اندوهِ ریخته در های های این گریه ها ... 

 

وقتی قهر کنی ... رنگ از روی تمام دلخوشیهایم می پرد ... دلخوشیهایم تب می کنند و جان می دهند ... می میرند؛ به همین سادگی ... 

 

وقتی قهر کنی به چشم خود می بینم پوچ شدنم را ... از درون، موریانه زده شدنم را ... ذره ذره خالی شدنم را ... پوک شدنم را ... بی معنا شدنم ... خالی از مفهوم شدنم ... مأیوس شدنم را ... 

 

وقتی قهر کنی ... آوار آوار و دیوار دیوار، زیر وزن سنگین سکوت تلخ تو مدفون می شوم و از دست می روم ... 

 

وقتی قهر کنی ...