تمامی دلنوشته های این وبلاگ تقدیم به کسی که همیشگی ترین تأثیر را بر جهان بینی من نهاد ... او که کمک و یاری بی دلیل و بی دریغ را به من آموخت ...
لال است پیش نگاه تو شاعرت!
هرکجا که پا میگذاری
هرکجای این دیار
هروقت سال
فقط بدان
که
بهترین و زیباترین و شادمانه ترین و غرورآفرین ترین آرزوها را سنگفرش گامهایت کرده است دعای هرشب و روز من ...
حتی اگر زبانم گم کند لغتنامه اش را پیش پای چشمهای تو ...
حتی اگر دلم گیج شود ... روحم پریشان ... نگاهم ناخوانا ... کلماتم مبهوت و نامفهوم ...
حتی اگر هربار که می بینمت
لحظه ها به لحظه سکرآور از خودبیخودی بدل شود و هر خدا حافظی ... به لحظه هبوط از ماورای ابرها ...
حتی اگر نگاهم هنوز شهامت پیمودن نگاه تو را نیافته باشد ... - آخر مکث در سرزمین نگاه تو جسارتی می طلبد نازنین! که هنوز در چشمهای من ... نیست! -
حتی اگر با لبخند می آیم و می روم
تا با سبدی از نور و ستاره غافلگیرت کنم ...
همه و همه
به شوق کلید خوردن دوباره خنده های خوب و زلال توست ...
به شوق غافلگیر شدن از غافلگیری تو و ثبت یک لحظه جاویدان در ذهن دنیا ... لحظه ای که حتی خاطره اش هم منتهی به نور است ... منتهی به شور ... منتهی به لبخند ...
می خندم ... می خندی ...
و هربار آرام می گیرد دلم از آرام گرفتنت ... - هرچند این بار باز هم سبدی ستاره از آسمان وام گرفته بودم برای شادمانی ات اما ... نه تو آرام بودی و نه من - ...
باور کن اگر کم می آورد دلم ... اگر دست و پایش را گم می کند دلم ... گیج و کودن و بی حواس به نظر می رسد و باز راضی ست به این گونه قضاوت شدن پیش چشمهای تو ...
اما دور که می شوی گوش بسپار!
ناقوسی در دل شب، آهسته دعا می تراود به آسمانی که سقف می شود برایت ...
گوش بسپار عزیزترین آفتابگردان دنیا! آرام می شوی ... گوش بسپار ...
مثل همیشه زیبا بود
ممنون دوست من!
راستی بیاین تو قسمت نظرات
منتظر جوابتون هستم
برات نوشتم دوست خوبم ... امیدوارم کمی تونسته باشم همراهیت کنم ...
فوق العاده بود هدی جون
مثل همیشه سرشار از احساس
ممنونم دوستم!