آفتابگردان ترین ....

آفتابگردان ترین ....

دلنامه های پراکنده
آفتابگردان ترین ....

آفتابگردان ترین ....

دلنامه های پراکنده

لطفا هرگونه برداشت از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع انجام شود.

 تمامی دلنوشته های این وبلاگ تقدیم به کسی که همیشگی ترین تأثیر را بر جهان بینی من نهاد ... او که کمک و یاری بی دلیل و بی دریغ را به من آموخت ...  

 

 

 

 

 

خوابهایم دیگر به خاطرم نمی مانند ... باورت می شود؟ 

 

می آیند و می روند ... 

 

می روند و انگار هرگز نبوده اند ... 

 

دیدی خوابهایم را هم گم کردم؟ ... دیدی؟! 

 

خوابهایم هم مثل تو ... گم شدند ... 

 

راستی پیش تو نیامده اند؟ 

 

 آن طرفها ندیده ای یکی از خوابهای گمشده حرف زده باشد؟ حیف که هیچ کس برای یک خواب گمشده در روزنامه های صبح تیتر نمی زند ... اصلا برای کسی مهم نیست که خوابی گم شود ... مردم گرفتار مهم تر از اینند!! ... مثلا انگشتر گمشده یا انسان گمشده یا ... اما اگر کسی خودش را گم کرده باشد هرگز آنقدر کمبود خودش را کنار خودش حس نمی کند که نیازی به آگهی دادن به روزنامه ها و گرفتن جای تیترهای مهم تر باشد، مگر نه؟ ... 

 

آه! دور افتادم باز ... 

 

 خوب فکر کن ... این روزها ندیده ای پرده ها کمی متفاوت تر تکان خورده باشند؟ یا کمی بیشتر؟ بیشتر و متفاوت تر از تمام غروب هایی که همبازی دست نسیم می شدند ...  

 

احتمالا یادت نمی آید که یک لحظه 

 

خیلی بیهوا و ناگهانی حس کرده باشی کسی از پشت سر صدایت زده باشد؟

یا کسی از کنارت گذشته که از قلم نگاهت افتاده باشد؟ 

 

ندیده ای گنجشک های باغ، خیلی بیشتر از روزهای قبل گردهمایی داشته باشند؟ بیشتر ... هیجان زده تر ... و طولانی تر ... 

 

و بعد خیلی بی مقدمه همگی پربکشند انگار کسی به باغ قدم گذاشته باشد ...  

 

...

شاید باور نکنی اما ...  

 

من مدتهاست در گیر و دار همین احساس ها روزگار می گذرانم ...  

(دیوانه که نشده ام، نه؟!!!!) 

 

مدتهاست مثل روباه شازده کوچولو گوش به زنگ آن آشناترین صدای پا در تاریک ترین کنج غار سکوت و تنهایی، منتظر نشسته ام ... منتظر همان تنها صدای آشنای پا که اهلی کرده این دل وحشی وحشی همیشه گریزپا را ...  

 

اما طنین صدای تمام گامها ... سخت غریبه است نازنین!

 

و آن خوابهای خوب همیشه سخاوتمند حالا ...  

 

نمی دانم کجا  

 

در کدام مسیر رو به طلوع یا غروب 

 

کدام کوچه باغ پاییزی 

 

گم شدند ...  

 

آه! 

 

آه!

باور کن این خیلی ظالمانه است ...  

 

این که حتی خوابها هم آدم را مهجور و محروم کنند ... خیلی ظالمانه است ... خیلی ...  

 

مثل این که از هوای تازه، نور و آفتاب، شادی ... محروم شده باشی ... 

 

نمی میری اما ... کمرنگ می شوی ... خموده و پژمرده می شوی ... خسته می شوی ... 

 

این روزها نمی دانم چرا ... ولی کم کم انگار دارم گم می کنم " مهمّاتم " را ... آخرین باقیمانده دارایی هایم را ...  

 

من  

 

این روزها شاید ... 

 

خودم گم شده باشم در ستونی از مه و غبار ... 

 

این روزها دلم برای خودم 

 

برای خوابهایم 

 

برای تنها گام های خوب آشنا ... 

 

من دلم برای " تو " تنگ می شود عزیزترین آفتابگردان دنیا! ... تنگ می شود ... تنگ تنگ تنگ ...

نظرات 6 + ارسال نظر
saeedtag چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:50 ب.ظ

کاش دفتر خاطراتم

چـــراغ جــادو بـــود!

تـا هـــروقت از ســر دلـتنـگــی ...

به رویـش دست می ‌ڪـشیدم ، تــو از درونـش ...

بـا آرزوی من بیـــرون مـی آمدی...!!

فرح پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:20 ب.ظ http://farahbano.blogsky.com

امشب کسی به سیب دلم ناخنک زده
بر زخمهای کهنه قلبم نمک زده
این غم نمیرود به خدا از دلم مخواه
خون است اینکه بر جگر من شتک زده
دارد به باد می سپرد این پیام را:
سیب دلم برای تو ای دوست لک زده

ممنون از این قطعه زیبا که اگه اشتباه نکنم شاعرش خانم مزگان عباسلو هستن ...
از حسن سلیقه ت ممنون دوست من!

خاطره پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:08 ب.ظ http://rahalost.blogsky.com

در نــقــطه ای ، کــمــی دور ، کــمـــی نــزدیـــکـــــ

او نــفــس مــی کـــِشد ...

همین کافی ستـــــــ ....

........

هستی پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:02 ب.ظ http://parvanegi.blogsky.com/

آه ه ه ه ...

پرنیان جمعه 19 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:06 ب.ظ http://fathebagh.blogsky.com

سلام هدی عزیز
اون جمله ی قرمز رنگ بالای صفحه ی وبلاگت خیلی ارزشمنده و نشان دهنده وفاداری تو به کسی که خیلی دوستش داری .
امیدوارم این دوست داشتن همیشه برات همراه با یک موجی از انرژی های مثبت باشه و کمتر دلتنگ باشی ... مثل لحظاتی که این پست را نوشتی .
از کامنت پر ازمحبتت ممنونم
هر وقت دوست داشتی بیا ...

سلام پرنیان خوبم
ممنون از لطف و مهربانی ت ...
آره همینطوره که تو میگی
محبتت رو سپاسگزارم عزیزم ...
حتما میام ...
لینکت کردم که بیام ...

saeedtag شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:06 ق.ظ http://saeedtag.blogsky.com

***************

این معنیش چیه؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد