آفتابگردان ترین ....

آفتابگردان ترین ....

دلنامه های پراکنده
آفتابگردان ترین ....

آفتابگردان ترین ....

دلنامه های پراکنده

چرا چهارشنبه ها باران می بارد؟

هرگونه برداشت از مطالب این وبلاگ تنها منوط به اجازه نویسنده می باشد 

تمامی دلنوشته های این وبلاگ تقدیم به کسی که همیشگی ترین تأثیر را بر جهان بینی من نهاد ... او که کمک و یاری بی دلیل و بی دریغ را به من آموخت ... 

4952302904_0544b970a1_z.jpg

 

برای خاطر سوال های بی جواب 

 

برای خاطر طعم گس پرسش های گمشده در تب آلودگی لحظه های دیدار 

 

برای خاطر تمام پرسش های مهجور مانده  

 

بیا ... 

 

برای خاطر نازک حرف های ناگفته کنج صندوقچه خاطرات 

 

برای پردادن غبار اندوه از روی گنجینه جواهر نشان امید 

 

برای خاطر این همه پرسش که بهانه پاسخ شان را می گیرند 

 

برای خاطر چشم هایی که هرچه خواستند تا نگاه تو پل بزنند... نشد ...  

 

برای خاطر شرمی که مانع شد ...  

 

بیا ... 

 

برای پاسداشت حرمت عشق و سکوت 

 

بیا  

 

و مرا از زیر دست و پای بی ملاحظه و شلوغ هزار سوال مشتاق پاسخ دستگیری کن ...  

 

باید بیایی 

 

قول داده ام که بیایی 

 

بیا 

 

وگرنه خرد خواهم شد در این آوار بی مقدار ... 

 

غرق خواهم شد در این گرداب بی پایان ...  

 

گم خواهم شد در این طوفان خروشان ... 

 

برای خاطر شیرین سوال هایی که تن به فراموشی نمی دهند 

 

برای خاطر روشنای چراغ اندیشه  

 

برای وقوع شفاف ترین حادثه خیال انگیز آسمان  

 

صدایم کن! 

 

صدایم کن! 

 

بیا ........... 

...............................................................................  

پ.ن: اشتباه نشده! عنوان این پست کاملا به متنش مربوطه . 

امروز 

اینجا 

آسمان بارانی ست ...  

امروز باران بارید ... یک رگبار بهاری که در لطافت به باران شبیه تر بود تا رگبار ...  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد